نفس مامان و بابانفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آیلین خانوم

ژست عکس به نظر بابا ایمان:

 باباجونت  یکی از شیشه های ویترینتو در آورد تو رو به عنوان عروسک گذاشت تو عکس گرفت همش میترسیدم رو اون شیشه که نشستی بشکنه واسه همین نذاشتم در ویترین رو ببنده قلبم تند تند میزد ولی بابا ایمان میگفت هیچیش نمیشه دخملم   ...
8 بهمن 1392

دلخوری بابا ایمان

سلام جیگر مامان فدات بشم الان که دارم اینا رو مینویسم لالا کردی دیشب خونه بابائی( بابای بابا ایمان) اینقد اونجا باهات بازی کردن و تو واسشون ورجه ورجه میکردی و دست میزدی و میگفتی دددد ب ب ب ب آقا آقا  خسته شدی و خیلی راحت خوابیدی الان هم که باز لالا کردی منم گفتم بیام برات بنویسم  موضوع دلخوری بابا ایمانت چیه: دیروز بابا ایمان اومد تو وبلاگت مطالبی که گذاشتم رو داشت میخوند  وقتی تمام شد یهو اومد با ناراحتی گفت تو تمام مطالب از خودت گفتی همش مامان سارا پس من چی منم دخملو دوست دارم چرا از دوست داشتن من نمینویسی منم تصمیم گرفتم از بابات برات بگم   بابا جون ایمان خیلی خیلی دوستت داره وقتی تو روروئک بازی میکنی نق میزنی پ...
8 بهمن 1392

عکس درخواستی بابا ایمان

این عکسو بابا ایمان جونت ازم خواست که بزارم تو وبلاگت چون عاشق این عکسته حتی رو صفحه زمینه کامپیوترش هم گذاشته هر روز میبینه حال میکنه میگه قربون توپولوی خودم برم  که زیباترین دخمله دنیاست زبونتم که تو همه عکسا در میاری جیگر مامان و بابا   ...
7 بهمن 1392

خلاصه ای از اومدنت به زندگیمون:

خوب مامان جون خوابیدی قربونت برم منم از این زمان استفاده میکنم واست مینویسم منو بابا ایمان 11 خرداد 1391 زندگی مستقلمون رو شروع کردیم اوائل اصلا فکر نمیکردم دوری از پدرجون و مادر جون و خاله و دایی جونت چقدر میتونه سخت باشه یک ماه بعد از تنهایی داشتم میمردم با اینکه بابا ایمان سعی میکرد جای همه رو واسم پر کنه ولی دلم پیش خانوادم بود اونا تو شمال من تو مشهد بابا ایمان بهم گفت درستو ادامه بده ارشد بخون منم شروع کردم به خوندن تا اینکه فهمیدم باردارم با اینکه اصلا آمادگی نداشتم چون فقط 3 ماه از عروسیمون گذشته بود ولی خوشحال شدیم چون زندگیمون روشنتر میشد تو میشدی همدم تنهایی مامان. 3 ماه اول واسم عذاب آور بود چون دکتر بهم استراحت مطلق داده بود احت...
6 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عشق مامان قربونت برم میخوام برات بنویسم الان که دارم اینا رو تایپ میکنم تو تو بغلم بازی میکنی هی موهامو میکشی بابا ایمان هم همین الان رفت دفترچه بیمتو عوض کنه آخه مریض شدی چند روزه گوشت درد میکنه همش جیغ میکشی فقط و فقط تو بغل مامان ساکت میشی سرتو میزاری رو لبم تا بوسش کنم غذا هم که نمیخوری الهی مامان بمیره دردتو نبینه دردو بلات بخوره تو سرم. حالا بعدا یه عکس از بیحال بودنت میزارم تا ببینی خودمونیم با اینکه مریضی ولی هنوز زلزله ای واسه همینه که بابا ایمان میگه دخملم مریض نیست داره خودشو لوس میکنه واسمون ولی من حس میکنم درد داری شاید دردتو نشون نمیدی چون میدونی مامان غصه میخوره و گریه میکنه از دیروز هم که از بس نگرانت هستم استرس دارم شی...
6 بهمن 1392

آیلین خانم وقتی لالا بود

الان 27 روزه هستی برده بودمت حمام چه گریه وزاری میکردی زودی دادمت بیرون تا اومدم بهت شیر بدم دیدم از خستگی لالا کردی الهی مامان قربونت بره مثل فرشته ای جیگر مامان      ...
5 بهمن 1392

7 ماهگی آیلین خانم

این چند تا عکس رو واسه دوست جونای مامان سارا میزارم تا ببین دخملم تو این 2 ماهی که ندیدنش چقد خانم شده و خوشگلتر از دیروز میشه خاله های عزیز پیامک که میدین عکسای آیلین خانم رو واسمون ایمیل کن بیاین تو وبلاک دخملم همیشه واستون عکسشو میزارم           ...
5 بهمن 1392