نفس مامان و بابانفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

آیلین خانوم

دوباره اومدیم.....

1392/12/12 12:48
نویسنده : مامان سارا
736 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل خانمم قربونت برم یه مدتی بود واست هیچ مطلبی نمیزاشتم راستشو بخوای هم حوصله نداشتم هم حالم خوب نبود و هم در گیر خون تکونی بودم و هم اینکه تو رو همش جمع میکنم از اینور و اونور پاهام درد گرفت از بس دویدم دنبالت شیطون بلاچشمک

دیگه همیه صداشون در اومد که چرا عکس دخملتو نمیزاری میگفتن تنبل شدی مامان سارا ولی راستش واست عکس نمیگرفتم چون سرم شلوغ بود ولی دیشب بابا ایمان گفت پاشو دوربین رو بیار یه چند تا عکس بنداز منم همین کارو کردم با اینکه زیاد عکسات کیفیت نداره میزارم واسه اونایی که منتظر عکسات هستن از بس شیطون شدی هی تکون میخوری نمیشه عکس بگیریم ازت

 

مامان فدات بشه وقتی بهت میگم دالی موشی تو دستتو میزاری رو چشمت مثلا میخوای بگی دالی همش میگی دا دا دا

 

 

 

تو این عکس بابا ایمان بلندت کرده چه حالی میکردی از بالا به همه چی نگاه میکردی بابا ایمان هم داشت هواپیما بازی باهات میکرد هی میچرخوندت تو جیغ میکشیدی و میخندیدی

 

 

 

اینجا هم که شیطون بالا تازگیها مبلا رو میگیری بلند میشی همه جا رو بهم میزنی این کنترل تلویزیون از دستت تیکه تیکه شد هر جا میزارم میری برش میداری الان هم که رو مبله فهمیدی اونجا قایمش کردم بلند شدی بگیریش

 

 

 

اینم بگم دیروز تو آشپزخونه داشتم غذاتو آماده میکردم دیدم ازت صدایی نمیشنوم اومدم دیدم باطری کنترل رو در آوردی کردی تو دهنت از ترس داشتم سکته میکردم تند تند از دهنت در آوردم تا خفه نشی  موندم تو چطوری باطری به این بزرگی رو همشو کردی تو دهنت ناقلا. نیشخند

وای اگه چیزیت میشد من چه خاکی تو سرم میریختم؟؟؟؟؟؟

 

 

اینجا هم که داری با مامان بازی میکنی بهت میگم بخورمت از دستم فرار میکنی قربونت برم

 

 

 

 

چندتا دیگه از کارایی که کردی و نشد ازت عکس بگیرم...............

 

1_ دستتو زدی به بخاری سوختی چه گریه میکردی بمیرم الهی تا یک ساعت هق هق میکردی و اشک میریختی تا از خستگی خوابت برد گریه

 

2_ رو سرامیکا زمین خوردی لبت خورد به سرامیک باد کرد عزیزم واسه همین مجبور شدم چیدمان خونه رو عوض کنم مبلا رو جوری بچینم تا جات تنگ بشه نری رو سرامیک زمین بخوری عسل مامان

 

3_ دستتو کردی توی سوپ داغ سوختی سوپ رو همه رو چپه کردی رو فرش که فدای سرت ولی بمیرم سوختینگران

 

4_ و اینم بگم بابا ایمان جونت واست کودک نخبه گرفته خیلی دوست داری وقتی باهات تمرین میکنم دختر باهوش من

 

5_ و اینکه میرقصی وقتی برات ترانه شاد میزاریم دستاتو تکون تکون میدی و میچرخونی و میرقصیماچماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دایی جون
12 اسفند 92 13:11
وای وای دلم واست الوچه شد نامرد مامانتم که عکستو نمیزاره ببینمت . دایی چشای نازتو بخوره تو جیگر دایی . فدای جوجونو خودم میشم هرچی بزرگتر میشی نازتر و خوشکلتر میشی ... بوس بوس بوس هزارتا بوس واسه جوجونو خودم
مامان سارا
پاسخ
مرسی مرسی دایی جون از این به بعد عکساشو زود به زود میزارم یه سورپرایز هم واسه همتون دارم بعد ببینید نظر بدید
❀ ◕ ‿ ◕ ❀ نی نی شیطون ❀ ◕ ‿ ◕ ❀
12 اسفند 92 16:03
ماشالله خدا حفظش کنه
مامان سارا
پاسخ
سلام مرسیخیلی ممنون که به ما سر زدین