نفس مامان و بابانفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آیلین خانوم

تولد آیلین خانوم

سلام عشق مامان الان که دارم مینویسم 4 روز از تولدت میگذره و مامان تنبل هم چیزی برات ننوشته ولی خوب میدونم درک میکنی همه کارا رو خودم باید میکردم و نگهداری تو هم که مثل بمبی دردسره واسه من همش باید از این ور و اون ور جمعت کنم. ولی خوب دلیل اینکه خیلی تأخیر داشتم قطع بودن اینترنت و پریدن ویندوز بود و خورد بودن اعصابم که از تو وبلاگ ساناز جون تم کیتی رو دانلود کردم ولی به خاطر خرابی کامپیوتر نقشه هام واسه تولدت با خاک یکسان شد. ولی با بابا ایمان کل مشهد رو گشتیم از جاهای مختلف فقط چند تا ریسه با طرح هلو کیتی پیدا کردیم و واسه همین تصمیم گرفتیم تزئینات رو با 80 تا بادکنک انجام بدیم در کل قشنگ شد و کیک هم طرح کیتی دادیم  الهی قربونت برم خیلی...
14 تير 1393

دل شکستگی مامان سارا تو روز سال نو

نفس مامان این اولین حرف محرمانه مامان سار به دختر نازشه نمیخوام خیلی از اتفاقات زندگیمو کسی بدونه ولی میخوام بگم تا تو بدونی اینا حرفای دله شکسته منه حرفای دلیه که تا به حال به کسی نزدم میخوام به تنها دلیل زنده بودنم تنها همدم تنهاییم تنها مونس و غمخوار ناراحتی هام تنها دلیل بودنم بگم تا وقتی بزرگ شدی بدونی مامان سارا به خاطر داشتن تو به خاطر کنارت بودن  به خاطر نوازش کردنت چیا رو به جون میخره و منظبزرگ شدنت و خانم شدنته
17 خرداد 1393

سفر 2 نفره مامان سارا و آیلین خانم

سلام جیگر مامان قربونت برم بعد از یه مدت طولانی استراحت برگشتم تا واست بنویسم. اول میخوام عذرخواهی کنم بابت این تأخیر یه مدت کار داشتم  یه مدت هم اینترنت قطع بود و یه مدت هم تنبل شدم و دل و ماغ مطلب نوشتن نداشتم خیلی عقب افتادم تو این چند ماه زیاد از موقعیتها استفاده نکردم و از روز به روز بزرگ شدنت عکس نگرفتم حالا بعد دلیل این سردی و بی روحی رو برات میگم عزیز دلم . الان که در مینویسم لالا کردی حالت اوش نست دندوناییت داره در میاد اسهال شدی و بدغذا. همش بهم میچسبی که بهت شیر بدم . حالا اینا رو بعد میگم بزار از سفرمون بگم شیطون بلا منو و تو روز 23 اسفند 92 ساعت  صبح پرواز داشتیم به سمت ساری وای وای چه استرسی داشتم با اینکه تمام این...
17 خرداد 1393

شروعی دوباره......

سلام عسل مامان قربونت برم شرمنده خیلی وقته که نیومدم تو بولاگت پستی بزارم آخه واسه این تأخیر طولانی مدتم دلایل زیادی دارم که باید سر فرصت همه رو واست بنویسم از طرف دیگه دل و دماغ نوشتن ندارم راستش الان هم اصلا حوصله نوشتن ندارم چون خیلی اذیت میکنی خیلی شیطون شدی تو این مدت همش دنبالتم تا خراب کاریهاتو جمع کنم یکی دو باری هم از کوره در رفتم و سرت بدجوری داد کشیدو و تو مات و مبهوت نگام میکردی ببینی چی کار قراره بکنم. با اون چشمهای بادومیت اینقد بهم زل زدی تا دلم ترکید بغلت کردم و ازت عذرخواهی کردم ولی خدایی خیلی شیطونیدیگه نمیدونم چیکار کنمت. وقتی خوابی یه کم استراحت میکنم. حالا یه لیست بلند بالا از اتفاقات این مدتی که نبودم میزارم و سر فرصت هر...
18 ارديبهشت 1393

پست آخر سال 92

سلام خوشگل مامان قربونت برم امروز اومدم تا اینجا پست آخر امسال رو بزارم واست چون میخوایم بریم شمال خونه پدرجون نمیدونی چه ذوقی دارم واسه اینکه زودتر برم بابا ایمان واسمون بلیط گرفته من و تو هوایی میریم بابا ایمان هم روز سال تحویل میاد شمال پیشمون بابا ایمان کار داره نمیتونه با ما بیاد ولی ما میریم منتظرش میمونیم خوشگل خانم. بعد 4 ماه داریم میریم شمال قلبم تند تند میزنه دلم واسه همه تنگ شده. همه منتظرن تا دخمله نازمو ببینن از نزدیک واسه همین یه مدت نمیتونم بیام واست پستی بزارم اونجا میخوایم بریم تفریح نمیشه همش سرم تو کامپیوتر باشه. فکر کنم وقتی هم برگشتیم یه مدت نشه بیام واست پست بزارم چون میخوایم بریم خونه جدید مامان هم کلی کار داره باید لو...
20 اسفند 1392

دخمله همیشه گرسنه.....

وای وای عزیز دل مامان  بازم مثل همیشه گرسنه ای  اینجا رو داشته باش حالشو ببر همه میوه ها رو از تو ظرف خالی کردی رو زمین باهاشون بازی میکردی چشمات گرسنه هست نمیدونی کدومشو باید بخوری آخرشم همه این میوه ها رو با اون دندونات پوست کندی انداختی         مامان  جونم تمام شکستنی ها رو از جلو دستت جمع کردم تا نکنه بشکونیشون دکور خونه رو به  خاطرتو عوض کردم حداقل به این رحم کن مگه موریانه شدی افتادی به جون همه چیز .......       خوشمزه هست حالا عزیزم؟؟؟؟؟؟؟   ...
18 اسفند 1392