نفس مامان و بابانفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

آیلین خانوم

عشق مامان

دخمله نازم این وبلاک رو مامان سارا واست درست کرده تا همه خاطراتتو ثبت کنم از روزی که تو رو تو وجودم داشتم تا حالا که 7 ماهته همه و همه تو ذهن من حک شده لحظه به لحظه سعی میکنم از اول واست بگم  قربون اون چشمای بادومیت برم که هر کی میبینتت میگه شبیه کره ای ها هستی راستشو بخوای وقتی تو توی شکمم بودی همیشه جومونگ نگاه میکردم واسه همینه همه بهت میگن سوسانو ولی دایی جون بهت میگه جوجونوماچ

 


 

 

 

بزرگ شدن ایلین جونم

دختر نازم الان میخوام کلی بهت بگم که  چقدر خانم شدی....  عزیزم تو الان 16 تا دندون داری. از شیر که گرفتمت و غذاهاتو خودت میخوری تو مرحله از پوشک گرفتنتم الان راستی مهمترین بخش اینه که خودت تو اتاق خودت میخوابی تو تخت خودت. مستقل شدی خیلی از کلمات رو میگی جدیدا جمله سازی هم میکنی و کلمات رو یاد گرفتی کنار هم بزاری خیلی خیلی خیلی شیطون شدی .... هر کی میبینتت میگه دست مسرا رو از پشت بستی ناقلا خوشگل شدی. فدات بشه مامان سارا. خیلی دوستت دارم یه دقیقا هم تحمل دوریتو ندارم با اینکه خیلی شیطونی و همش میگم کاش بابات یکی دو ساعت ببرتت بیرون من استراحت کنم ولی بازم دلم تنگ میشه همین که از در پاتو میزاری بیرون و میگی مامان سار...
24 ارديبهشت 1394

یه غیبت طولانیه طولانی

سلام به هم نی نی وبلاگی های عزیز. سلام به دختر نازم که دیگه واسه خودش خانمی شده .... خیلی وقته نمیام تو وبلاگت و نه عکسی میزارم نه مطلبی مینویسم نه نظرات رو چک کردم.... میدونم خانمم عذر میخوام درسته گفته بودم همیشه برات مینویسم ولی شرایط یه جوری میش میره که گاهی اوقات نمیشه یا دست ادم به نوشتن نمیره ....  تو هم بزرگ میشی هر روز شیطون تر از روز قبل میشی. یه  ماهی میشه از شیر گرفتمت.. راستش اذیتم نکردی روز اول که تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت تو شمال بودیم خونه پدر جون شبا تب میکردی و بالا میاوردی بردمت دکتر گفت از شیر نگیرمت تب کردنت واسه هنین بود که شیر نمیخوردی دوباره شروع کردم به شیر دادنت وقتی اومدم خونه خودمون تصمیم قطعی گرفتم از...
24 ارديبهشت 1394

ویروس لعنتی......

سلام خوشگل خانمم فدای تو بشم قربون اون قیافه معصومت برم عزیزم 10 روزه که مریض شدی ویروس گرفتی اسهال و استفراغ شدی حال مامان گرفته اصلا حوصله ندارم نمیدونم دیگه چیکار باید برات بکنم تا زودتر خوب بشی. قرار بود وقتی میام تو وبلاگت عکسای مسافرت شمال که رفتیم کنار دریا رو بزارم ولی از یک شهریور که برگشتیم مشهد تا الان همش عروسی دعوت بودیم و یه کمی هم خونه تکونی داشتم مامان جون تا اومدم کارام تمام بشه شما مریض شدی اولش تب میکردی و آبریزش بینی فکر میکردم سرما خوردی استامینوفن و سرماخوردگی بهت میدادم ولی یهو اسهالت شروع شد و فرداش هم استفراغ. وای .............. خیلی ترسیدم صبح که از خواب بیدار دی بالا آوردی دست و پام میلرزید سریع به بابا ایمان جون زن...
19 شهريور 1393

فرهنگ لغت آیلین خانم تو ا سالگی

عزیز مامان گرچه از قبل چند تا کلمه میتونستی بگی ولی یهو استوپ زدی و هیچی نمیگفتی منو بابا ایمان نگران شدیم چرا یهو دیگه تمایلی نداشتی حرف بزنی ولی از یه مشاور که پرسیدم و کلی مطلب خوندم فهمیدم نی نی ها تو یه مقطعی از رشدشون یه ایست عملکردی دارن این معنیش این نیست که یادت رفته به مرور دوباره سیر تکاملی شروع میشه. تو هم الان این کلمه ها رو خوب میگی البته اگه بازم استوپ نزنی   1- دده: یعنی اینکه بریم پارک یا بیرون 2- بابا: که همش تو خونه داد میزنی بابا و میخندی. فکر کنم میخوای مامان رو اذیت کنی چون هرچی میگم بگو مامان میگی نه 3: نه واسه هر کاری و هر چیزی میگی نه و میخندی 4_ آده: یعنی آره وقتی میگم بریم دده میگی آده و وقتی...
22 تير 1393

فرشته من روز به روز بزرگ تر میشه....

سلام چشم بادومیه من سلام ابرو کمونه من. الن کنارم خوابیدی و نگاه اون قد و بالات که میکنم میبینم خیلی زود گذشت انگار همین دیروز بود از بیمارستان با هم اومدیم خونه تو همین مدلی کنارم خواب بودی خیلی آروم و ناز. نگاه به عکسات میکنم خیلی فرق کردی جاسوئیچی بابا ایمان دیگه خانم شده. راه رفتنتم که از تولد بابا ایمان شروع کردی البته تولد بابا ایمان با یه هفته تأخیر بود یادمه از قبل چند قدمی راه میرفتی می افتادی ولی اون شب همه خونه ما بودن یهو بلند شدی شروع کردی به راه رفتن قدم اول رو که برداشتی گفتم الان می افته قدم دوم رو برداشتی دوییدم دنبالت قدم سوم رو که برداشتی دستم رو بردم پشتت تا نخوری زمین ولی نگرفتمت تا خودت بتونی بر ترست غلبه کنی همین جور...
22 تير 1393

زیباترین ژست آیلین جیگر

شکلات مامان بخورمت.......   نمیدونم داری متفکرانه نگاه میکنی که دوباره بهت شکلات میدم یا نه.؟ یا داری با اون نگاه التماسانه ازم شکلات میخوای؟ هنوز تو شکم   یا تو این عکس که نمیدونم ناراحتی از این که از این خونه بزرگ و تراس بزرگ داریم میریم و دیگه نمیتونی تو تراس واسه خودت بچرخی ؟ یا اینکه اعصابت خورد شده مامان و بابا واسه اینکه به کارشون برسن تو رو اسیر روروئک کردن؟ یا داری حموم آفتاب میگیری؟ اینجا هم تو شکم   ...
17 تير 1393

آیلین خانم در حال کمک کردن به مامان و بابا

شیطون بلا هر وقت میام پای گاز غذا درست کنم زودی میری در کابینت رو باز میکنی سریع قابلمه رو در میاری میری توش میشینی مثلا میخوای واسه ما غذا درست کنی آخه مامان سارا کی رفت تو قابلمه غذا درست کرد که تو یاد گرفتی         چند روز پیش با بابا ایمان رفته بودیم باغ بابا ایمان داشت به درختا آب میداد تا بره در رو ببنده بیاد دید تو شلنگ به اون سنگینی رو برداشتی داری به چمنا آب میدی و واسه خودت یه چیزایی میخونی آخه بابا ایمان همیشه موقع آبیاری بلند بلند سوت میزنه و میخونه       ...
17 تير 1393

عکسهای آیلین و مسافرت

نفس مامان اینم عکسای عید امسال که رفته بودیم شمال   دفعه اول بود دریا رو میدیدی اینقد ذوق میکردی که نگو مثل بابا ایمان جون عاشق دریایی         رفته بودیم کشپل چون هوا سرد بود تو با بابا ایمان تو ماشین موندین بمیرم الهی حتی تو شرایط سخت هم میخندی اینم عکس خانوادگی ما عزیزم تو جنگل کشپل         اینم دایی جون صابر که تو رو گذاشته رو شونه هاش چقدر لذت میبردی     اینجا هم حیاط خونه پدر جونه. شیطون بلا میخواستی همه گلهای مادر جونو بکنی   ...
17 تير 1393

اینم چندتا عکس از تولد آیلین خانومم

                                    جیگر مامان این چند تا عکس رو فعلا میزارم تا بقیه عکساتو از عمه جون بگیرم چون شارژ دوربین تمام شد با دوربین عمه جون بقیه عکس و فیلم رو گرفتیم. از هدیه هایی هم که گرفتی عکس میگیرم واست میزارمشون تا بدونی تو اولین سال تولدت چیا کادو گرفتی خوشگل مامان. با اینکه تو همه عکسا داری نق میزنی ولی هنوز هم شیرین و نازی. اینقدر خوابت میومد که یه سره گریه میکردی و چشماتو میمالوندی هر کسی میخواست باهات عکس بگیره جیغ میکشیدی فقط تو بغل خودم...
14 تير 1393